داستان ازدواج و زندگی یک زوج معلول که دست در دست هم از موانع معلولیت گذشتند
داستان ازدواج و زندگی یک زوج معلول که دست در دست هم از موانع معلولیت گذشتند
عروسی خوبان
احمد و فاطمه هر دو 26 سال دارند اما احمد دو دست ندارد و فاطمه دو پا. احمد با دستانی که ندارد حیاط خانه را آبیاری میکند، جارو میکشد، خانه را مرتب میکند و فاطمه همروی صندلی چرخدار برای شوهرش آشپزی میکند، ظرفها را میشوید و گردگیری میکند....
این زوج معلول در گوشهای از آسایشگاه کهریزک و در شهرکی مسکونی که قطعهای از بهشت نامیده میشود، زندگی میکنند؛ شهرکی که با خانههایی یک شکل درست شده و بیش از 45 زوج معلول سالهاست در آنجا سکونت دارند و زندگی مشترکشان را در سایه همدلی و صمیمیت سپری میکنند.
احمد نقاشی میکند، در معرقکاری استاد است و در اجرای تئاتر و خواندن در نوع خودش بینظیر. فاطمه هم همین طور. او هم اهل هنر است و ذوق هنری دارد. احمد ازروزگار کودکی خود اینگونه میگوید: «پدر و مادرم مرا به بهزیستی سپردند و کودکی من در شیرخوارگاه گذشت. از همان ابتدا فهمیدم که جز خدا هیچکس را ندارم اما حالا با وجود فاطمه همه چیز دارم.»
احمد دست ندارد اما حلقه ازدواجش را با زنجیر به گردنش آویخته تا پیوندش را با همسرش محکمتر کند. او عاشق همسرش است و میگوید: «4 سال پیش، صبح یکروز پاییزی وقتی داشتم به کلاس میرفتم فاطمه را دیدم که توی آسایشگاهروی ویلچر نشسته بود. وقار و سنگینیاش توجهم را جلب کرد و این بود که توسط یکی از دوستانم از او خواستگاری کردم.» اما فاطمه چه چیزی در احمد دید که به خواستگاری او جواب بله گفت؟ فاطمه میگوید: «وقتی غرور مردانهاش را دیدم، نتوانستم جواب رد بدهم. حالا هم از اینکه در کنار شوهرم و با امکاناتی که آسایشگاه کهریزک برایمان در نظر گرفته، راحت زندگی میکنم بسیار خوشحالم.»
احمد همه زندگیاش را سرشار از امید میداند؛ به ویژه از وقتی که با فاطمه عهد زناشویی بسته است. احمد میگوید: «وقتی حتی دو تا انگشت پا داری و با آن میتوانی کار کنی یا دو تا چشم داری که میتوانی زیباییهای زندگی را ببینی، یعنی هستی و این بودن یعنی امید.»
معلولیت محدودیت نیست
احمد از اینکه معلول است اصلا ناراحت نیست. خودش میگوید: «اتفاقا خیلی هم خوشحالم. احساس میکنم پیش خدارو سفیدم. خدا من را خیلی دوست دارد. محال است از او چیزی بخواهم و ندهد. وقتی میدانم خدا وجود دارد و پناه من است، چرا امیدوار نباشم؟ همه میگویند «خدا» اما من معتقدم «خود آ» کافی است تا خودت را بشناسی و یک آه از ته دل بکشی. آن وقت خیلی راحت حضورش را از نزدیک حس میکنی.»
فاطمه هم گفتههای همسرش را تایید میکند و ادامه میدهد: «معلولیت شاید سخت باشد اما محدودیت نیست. البته مقوله ازدواج در افراد معلول موضوع مهم و پیچیدهای است چرا که پیدا کردن یار و همراه زندگی که شرایط تو را به عنوان یک معلول بپذیرد، بسیار مشکل است اما در زندگی مشترک خیلی از این محدودیتها به چشم نمیآید و برای زن و شوهر فارغ از معلولیتشان فرصتی برای تجربههای تازه و لذتبخش است. از طرفی اگر زن و شوهر با وجود معلولیت که یک ویژگی مشترک هر دوی آنهاست، همدیگر را درک نکنند خیلی زود به بن بست میرسند
بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...
موضوع مطلب :
یکشنبه 92 دی 22 :: 8:8 صبح