عاشقانه ترین وب سایت عاشقانه=چشمان سبز شاعر و نویسنده
طراح و خوشنویس
گرافیست و طراح وب درباره وبلاگ آخرین مطالب
آرشیو وبلاگ
صفحات وبلاگ پنج جمله ای که نباید هنگام دعوا کردن بگویید! همه ی زوج ها هر چند وقت یکبار با هم بحث میکنن، اما اگه مراقب حرفایی که میزنن نباشن این بحث ها تلخ میشن. «همش تقصیر توئه» پنج جمله ای که نباید هنگام دعوا کردن بگویید!+دعوای زن و شوهر+تفاهم+اختلاف+طلاق+عشق+علاقه+زندگی عاشقانه+گذشت درحل اختلاف موضوع مطلب : عشق, علاقه, طلاق, زندگی عاشقانه, تفاهم, پنج جمله ای که نباید هنگام دعوا کردن بگویید!, دعوای زن وشوهر, اختلاف, گذشت درحل اختلاف زوج هایی که لباس اند، زوج هایی که سمباده همین نقیصه را دستاویزی برای خندیدن، مسخره کردن یا گرفتن امتیازی خاص قرار دهیم، یکی از بزرگترین اشتباهات را در زندگی زناشویی خود مرتکب شده ایم.
بعضی از ما با این که جایی طبابت نمی کنیم اما فوق تخصص داریم. با یک نگاه زیرچشمی، فردی را از بالا تا پایین سی تی اسکن می کنیم و زودتر از هر آزمایشگاهی در دنیا جواب آزمایش را آماده می کنیم. بعضی از ما یک مرکز پیشرفته سیار عیب شناسی هستیم و فرق نمی کند در مهمانی باشیم یا بیرون، زیر سقف باشیم یا بیرون از سقف، در خشکی باشیم یا در هوا یا آب، می توانیم در هر موقعیتی چنان وجود یک فرد را در عیب های داشته و نداشته اش خلاصه کنیم که آن فرد در کم تر از دو دقیقه از وجودش متنفر و از زندگی اش سیر شود. نمی دانم شما هم جزو آن دسته از آدم هایی هستید که وقتی چشم تان به دوست و فامیل و آشنایانتان می افتد، رادار مخفی تان شروع می کند به چرخیدن و اولین چیزی که بر ذهن و زبان تان جاری می شود عیوب فرد مقابل است یا نه؟
اولی میگه مرد مورد علاقه من هرگز نباید به من بگه .... مثلا وقتی یک سیب قرمز خوشرنگ را می بینید آیا رادارتان فقط روی آن لک کوچک متمرکز می شود و تمام وجود سیب را در آن لک کوچک خلاصه می کنید؟ گاهی این خصلت در ما به چشم می آید که وجود کسی را فقط در کاستی هایش خلاصه می کنیم و به خاطر یک لک کوچک، یک سیب قرمز را دور می اندازیم. همچنان که این رفتار در برخی از زوج ها هم دیده می شود. بعضی از ما به جای اینکه عیوب هم را تا حد امکان نادیده بگیریم، عیب را مثل یک بادکنک دست مان می گیریم و تا آنجا که می توانیم زیر جلد عیب می دمیم و آن قدر این بادکنک را فوت می کنیم تا زندگی مان در دست مان کاملا بترکد. در قرآن حکیم روی این حقیقت انگشت گذاشته شده که:
این کلام وحی، نکات دلنشینی را در زمینه پوشاندن عیوب همسران بازگو می کند، که عمل به آن بسیاری از زندگی ها را دگرگون و شیرین می نماید. از آن جایی که لباس برای پوشاندن عیوب بدن نیز مورد استفاده قرار می گیرد، همسران فهیم در جهت پوشاندن عیوب همسر خود دقت لازم را دارند. هیچ فردی نمی تواند ادعا کند که من یگانه و بدون نقصم. همه ما در عین حال که دارای توانایی و استعداد ویژه ای هستیم، کاستی ها و نقایصی در بسیاری از مهارت های دیگر داریم. برخی از این کاستی ها خود را در زندگی زناشویی نشان می دهد و زن و شوهر متوجه این نقص در همسر خود می شوند. اشتباهی که به قیمت از دست دادن اعتماد و مهر همسر، نسبت به ما تمام می شود. در چنین شرایطی است که همسر ما حاضر نیست تمام رازها و درد دل هایش را با ما در میان بگذارد. چرا که از فاش شدن آن ها از طرف شما پیش دیگران نامطمئن است. نوعروسی که در پختن غذاهای مختلف مهارت لازم را ندارد، ممکن است در حضور جمع از طرف شوهر مورد تمسخر قرار گیرد. مثلا شوهر بگوید: ای بابا ما تا وقتی خانه پدری بودیم، می فهمیدیم غذا یعنی چه، حالا شدیم یک پوست و استخوان. ما باید یاد بگیریم که فرصت بهتر شدن و بهتر عمل کردن را به یکدیگر بدهیم. این بهتر شدن می تواند در رفتار، خصوصیات اخلاقی و عادات یا یادگیری یکسری از هنر و مهارت های زندگی تجلی پیدا کند. همسران موفق همسرانی هستند که نه تنها این فرصت را از طرف مقابلشان سلب نمی کنند، بلکه شرایطی را مهیا می سازند که همسرشان بتواند در آن محیط رشد کند. چرا که معتقدند رشد همسرشان در همه ابعاد و زمینه ها می تواند مایه افتخار و مباهات آن ها نیز باشد. چنین همسرانی مایه آرامش ذهن و روان یکدیگرند. در غیر این صورت مانند سمباده ای می مانند که هر روز روح همسرانشان را سمباده کشیده و خراش می دهند. بقیه در ادامه مطلب حتما" بخونین و نظر یادتون نره دومی میگه زن موزد علاقه یک مرد باید : ... به اسم همسرتان تخفیف ندهیدهمان گونه که لباس می تواند زینت بخش بدن انسان باشد و او را آراسته و زیبا نشان دهد، همسران برتر نیز زینت بخش و زیبا کننده یکدیگرند. یکی از مصادیق زینت بخشی، صدا زدن نام همدیگر به بهترین شکل ممکن است. زوجی که عادت کرده چه در جمع و چه در محیط خصوصی همسرش را با نامی خوشایند و محترم صدا بزند، ناخوداگاه حد و مرز خانواده خود را مشخص می کند. همسرانی که با پیشوند یا پسوند آقا و خانم همدیگر را صدا می زنند از آن جمله اند. وقتی من همسرم را علی آقا، حسن آقا، فاطمه خانم، باران جان صدا می زنم، به دیگران غیر مستقیم گوشزد می کنم که همسر من و خانواده من دارای حرمت و بزرگی اند و ناخودآگاه دیگران هم با آن ها به بزرگی رفتار می کنند. برخی متأسفانه بر حسب عادت یاد گرفته اند که مخفف اسم همسرشان را صدا بزنند و همین نوع حرف زدن باعث شده دیگران نیز اجازه پیدا کنند تا وارد حریم ها و مرزهای خصوصی شده و خیلی راحت و حتی به شکل تمسخر آمیز با فرد مقابل رفتار نمایند. انعکاس زیبا صدا کردن یکدیگر نه تنها در محیط بیرون از خانه، بلکه در محیط داخلی خانه هم نمود پیدا می کند. وقتی همسرم را با لفظ عزیزم و جانم صدا می زنم، به فرزندانم نیز می آموزم که در آینده با همسران خود چگونه رفتار کنند. کوچک شمردن یکدیگر به هر طریقی شاید برای لحظه ای خنده آور باشد، اما در طولانی مدت نه تنها خنده آور نیست، بلکه مایه تأسف خواهد بود. زوج های رازدار و زوج های سیر تا پیازییکی دیگر از ویژگی های همسران برتر، راز داری آن ها نسبت به اتفاقات درون خانه و مسائل بین فردی یکدیگر است. برخی از زوج های جوان به این موضوع دقت نمی کنند و هنوز خود را وابسته خانواده می دانند و از محیط قبلی خود جدا نشده اند. این جدا شدن به معنای جدایی عاطفی نیست. بلکه جدا شدن به معنای حفظ حریم شخصی خانواده و حل و فصل یکسری از مشکلات خواه یا ناخواهی است. در هر زندگی و مخصوصا سال های اولیه تشکیل آن تنش هایی به وجود می آید که هنر زن و مرد، حل آن ها به شکل صحیح است. یک دختر و پسر موفق باید این مهارت را کسب کرده باشند و به این موضوع اشراف داشته باشند که هر مسئله ای را به محیط بیرون از خانه انتقال ندهند. برخی با کوچکترین مشکلی که به وجود می آید سریع به خانه پدری خود رفته و از سیر تا پیاز موضوع را با پدر و مادر خود مطرح می کنند. این می شود که ما باید منتظر یک جنگ جهانی طولانی مدت و ناخوشایند بین افراد باشیم. زوج موفق زوجی است که رازهای خانه را هر چقدر هم گزنده و تلخ باشد، تا حد امکان در حد راز باقی گذارد و مانند لباسی که مشکلات اعضای بدن هر شخصی را می پوشاند، عمل نماید. گاه همین راز نداری ها خانواده ای را از هم می پاشد. در صورتی که با کمی مشورت زوج ها با یکدیگر و یا حتی المقدور استفاده از یک مشاور خبره می شد به این چالش دامن نزد. و سومی میگه زن مورد علاقه من زنی هست که... اختلافات زن و شوهر+تفاهم زن و شوهر+زندگی زناشویی+روابط عاشقانه در زندگی زناشویی+احترام+طلاق+جدایی+ازدواج عاشقانه موضوع مطلب : طلاق, جدایی, ازدواج عاشقانه, زندگی زناشویی, اختلافات زن و شوهر, تفاهم زن و شوهر, روابط عاشقانه در زندگی زناشویی, احترام ازدواج های رنگی... چندوقت پیش رفتیم یه عروسی فامیل ماشین عروس سفید بود اما گلای روش زرد عروس توی مهریه ذکر کرده بود سفر مکه پریشب سفر مکه اش جور شد...اما بدون داماد رفت من نمیدونم این سفر چقدر ارزش داره؟ ولی یه چیزی دوس دارم بگم امیدوارم اشتباه برداشت نکنیم. چرا ملاک های ما توی ازدواج رنگی شدن؟ چرا دیگه انسانیت و اخلاق کمتر ملاک واقع میشه توی ازدواج؟ چرا زندگی های ما رنگ و لعاب های پولی به خودش گرفته؟ چرا؟ شما میدونین؟ موضوع مطلب : ازدواج, طلاق, ملاک های ازدواج, مسائل ازدواج, ازدواج موفق, شروط ازدواج موفق, ارکان ازدواج, ازدواج اجباری, تزئین ماشین عروس داستان اخراجی ها هنوزادامه دارد... شریفی نیا و داستان طولانی زندگی عاشقانه اش
مدتی است شایعه شده محمدرضا شریفی نیا با بازیگر سینمای ایران «رز رضوی» ازدواج کرده و حتی ماه عسلشان را هم در عربستان گذراندهاند! حالا راست یا دروغش به گردن راوی،ولی بدلیل رابطه های کاری احتمال اینکه این ازدواج به انجام رسیده باشد بسیار است. از لحاظ اخلاقی چهره این بازیگر در میان مردم چهره ای شناخته شده است...کسی که بعد از چندسال زندگی با آزیتا حاجیان به طلاق رسید و با اینکه چهره ای برجسته در سینماست ولی درمیان مردم از محبوبیت چندانی برخوردار نیست. جدائی آزیتا حاجیان از محمد رضا شریفی نیا و طلاقی که هنوز علتش مجهول مانده است.اما اینکه از سیر تا پیاز زندگی یک هنرمند شناخته شده را به حراج بگذاریم، کار درستی است؟ محمدرضا شریفینیا در واکنش به این صحبتها چنین گفته: «چه خوب است خبرنگاران، همانگونه که برای گرفتن یک مصاحبه یا خبر کاری، بارها و بارها با هنرمندان تماس میگیرند و تا نرسیدن به مقصود دست از تلاش برنمیدارند، قبل از انتشار اخبار مربوط به زندگی خصوصی آدمها نیز همین سماجت را برای تایید خبر به کار گیرند تا باعث اشاعه اطلاعات غلط نشوند. سرک کشیدن در زندگی خصوصی مردم کار ناشایستی است اما انتشار خبر کذب گناهی نابخشودنیتر است. امیدوارم از این پس نسبت به انتشار اخبار نادرست از زندگی دیگران همانگونه رفتار کنید که مایل هستید با زندگی خودتان رفتار شود.» البته قبل از این اتفاقات، چند وقت پیش وقتی محمدرضا شریفینیا به همراه دخترش ملیکا برای دیدن کنسرت یکی از گروههای مشهور پاپ به سالن برج میلاد رفته بودند، به دلایل نامعلومی از سوی مردم حاضر در مراسم به شدت هو شدند، بهطورى که با کمک مسئولان برگزارى کنسرت از یکى از درهاى اضطرارى سالن به سرعت خارج شدند! در ادامه یکی از اسنادی که دلالت بر بی اخلاقی این هنرپیشه سینما در دادن هدیه ای به دختر خودش دارد را به نمایش میگذاریم...خودتان قضاوت کنید و مفهوم آنرا استنباط کرده و نظرخودرا برایمان بگویید:
چه ازدواج کرده باشید، چه نکرده باشید، باید این را بخوانید!
وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده میکرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب میدیدم. یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او میگفتم که در ذهنم چه میگذرد. من طلاق میخواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمیرسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟ از جواب دادن به سوالش سر باز زدم. این باعث شد عصبانی شود. ظرف غذایش را به کناری پرت کرد و سرم داد کشید، تو مرد نیستی! آن شب، دیگر اصلاً با هم حرف نزدیم. او گریه میکرد. میدانم دوست داشت بداند که چه بر سر زندگیاش آمده است. اما واقعاً نمیتوانستم جواب قانعکنندهای به او بدهم. من دیگر دوستش نداشتم، فقط دلم برایش میسوخت. با یک احساس گناه و عذاب وجدان عمیق، برگه طلاق را آماده کردم که در آن قید شده بود میتواند خانه، ماشین و 30% از سهم کارخانه ام را بردارد. نگاهی به برگهها انداخت و آن را ریز ریز پاره کرد. زنی که 10 سال زندگیش را با من گذرانده بود برایم به غریبهای تبدیل شده بود. از اینکه وقت و انرژیش را برای من به هدر داده بود متاسف بودم اما واقعاً نمیتوانستم به آن زندگی برگردم چون عاشق یک نفر دیگر شده بودم. آخر بلند بلند جلوی من گریه سر داد و این دقیقاً همان چیزی بود که انتظار داشتم ببینم. برای من گریه او نوعی رهایی بود. فکر طلاق که هفته ها بود ذهن من را به خود مشغول کرده بود، الان محکمتر و واضحتر شده بود. روز بعد خیلی دیر به خانه برگشتم و دیدم که پشت میز نشسته و چیزی مینویسد. شام نخورده بودم اما مستقیم رفتم بخوابم و خیلی زود خوابم برد چون واقعاً بعد از گذراندن یک روز لذت بخش با معشوقه جدیدم خسته بودم. وقتی بیدار شدم، هنوز پشت میز مشغول نوشتن بود. توجهی نکردم و دوباره به خواب رفتم. خوندن بقیه داستان در ادامه مطلب نظر یادتون نره گلای من
پیوند روزانه
پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
|