دلم که می گیــــرد .. کودک می شوم !! کفش هایم تا به تا می شوند ... دستانی می خواهم که آرامم کنند ... مهربانی که به فکر دلتنگی هایم شود ... و گلویی که بغض امانش را نبرد .. بهانه گیر می شوم .... نق می زنم که این را می خواهم .. که آن را می خواهم .. ولی هیچکس نمی داند ؛ که به جز تو هیــــــــچ نمی خواهم...
بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی … دلت بگیره ولی دلگیری نکنی … شاکی بشی ولی شکایت نکنی … گریه کنی اما نزاری اشکات پیدا بشن … خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری … خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی …