امروز توی بزرگراه درحال اومدن سرکارم بودم که از پشت شیشه ماشین چشمم به سربازی خورد که توی پست سرش رو روی میلهای پل روی بزگراه گذاشته بود و به حالت غم آلودی احساس تنهایی یه عاشق رو نشون میداد..
نمیدونم چی شد که ناخودآگاه یه چراغ پلیسی براش زدم و دستمو از پشت شیشه جلوی ماشین به احترامش بلند کردم که دیدم سرش رو برداشت و اونم دستشو تکون داد.
همونطور که رد شدم احساس رضایتی شدید کردم
آرزو کردم "کاش اونقدر ثروت داشتم که میتونستم سربازی همه ی سربازای عاشق رو بخرم
و این دعا توی دلم نشست:
خدایا تمام سربازان این مرز وبوم رو در پناه خود سلامت و شاد و پیروز بدار...
کاش هوای سربازا رو بیش از این داشته باشیم
و نذاریم غمی توی دلشون راه پیدا کنه...
موضوع مطلب : سربازی, سرباز, خدمت سربازی, دوران سربازی, خاطرات سربازی, خدمت مقدس سربازی, سرباز عاشق