سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشقانه ترین وب سایت عاشقانه=چشمان سبز

شاعر و نویسنده طراح و خوشنویس گرافیست و طراح وب

شباهت دوست و دشمن

شباهت دوست و دشمن

امروز تصمیم دارم یه حدیثی رو بذارم که در مورد دوست هستش.

اکثرا" برداشتشون از دوست و دنیای دوستیها غلطه و بهمین خاطر همیشه دچار لغزش و چالش و دغدغه و دردسر میشن.

کاش ما کاری میکردیم با فکر درست هیچوقت درگیر ناملایماتی که از دوستیها بهمون میرسه نشیم.

اینم حدیثی که گذاشتم..نظرشما چیه؟

میدونم که اکثرا" از این جهت ضربه های مهلکی خوردن...

حدیث دوست

حدیث دوست+درباره دوست+دوستی ها+دوست +ضربه های دوست+دوست داشتن+دوستت دارم+دوست یابی+دوست و دشمن


نصیحت.درباره ی..ناکامی...ناامیدی ویأس

هیچوقت ناامید نشو

وقتی شکست میخوری

مصیبتی گریبانگیرت میشه

وقتی به ته بن بست میرسی

وقتی دیگه احساس بیکسی و تنهایی میکنی و از همه چی و همه کس و همه جادلت می گیره

اون موقع خودتو زود نباز....فهمیدی عزیزم؟

به این فکر کن فقط اون لحظه....

که همیشه از بد بدتری هم وجود داره...همین

بقول عارف فهمیده:

تو این فکربودم که چرا کفش ندارم

کسی رو دیدم که پا نداشت


حکایتی ازیک عشق واقعی !

حکایتی ازیک عشق واقعی !

 

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند.

از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است.در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم. یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است.

در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد :گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می شود. بزودی برمی گردیم…

چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می کرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت. بعد از گذشت ده ساعت که زیرسیگاری جلوی مرد پر از ته سیگار شده بود، پرستاران، زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی شناخت و وقتی همه چیز روبراه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب های گذشته به خانه زنگ نزد.

فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بی هوش بود. صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

چشمهارا باید شست...جوردیگربایددید

 

چهارسال پیش توی سایت شخصیم یه آمار گرفته بودم از کاربران و بازدیدکنندگان چشمان سبز

که آیا توی زندگیشون به عشقشون و به کسی که دوستش داشتن  رسیدن؟

زندگی ایده آلی براشون رقم خورده؟

به آرزوها و رویاهاشون رسیدن؟

آیا شکست عشقی توی زندگی نخوردن؟

و اینکه الان زندگی عاشقانه ای دارن یا نه؟

متأسفانه اینو مجبورم بگم که اونموقع با شرایط اونجوری آماری بدست اومد که حاکی از شکست اکثرکاربران در مسئله عشق و عاشقی و دوست داشتن واقعی در زندگی بود...حالا الان با این شرایط جدید فکرشو بکنین که چه آماری رقم خواهد خورد.

من نمیدونم چرا اکثرا" با چشم بسته به مسئله عشق نگاه میکنن و چرا پای عشق و عاشقی که وسط میاد بچه گونه تصمیم میگیرن و کورکورانه.؟!

به قول بعضی عزیزان

عشق آدم رو کور می کنه

به هرچی مجبور می کنه

ولی به نظرمن این برمیگرده به دید درست یا نادرست ما آدما...

الان جوری شده که همه دوستیها شده دوستی مجازی توی فضای آلوده نت

فضایی که همه امکانات خوب و بدی توش نهفته هست

فکرشو بکنین وقتی من و شما به هررهگذری ظرف چندثانیه دل می بندیم دیگه چه انتظاری داریم که به بن بست هم نرسیم؟!

هممون میدونیم که این اسمش عشق نیست...این تفریح و سرگرمیه...این بازیه...قماره؟

پس انتظارات زیادی از اینجور عاشقیا نداشته باشیم

پس اونو با عشق عوضی نگیریم و به قول سهراب:

...چشمها را باید شست...جوردیگر باید دید

 


به کوری چشم دشمن...

می خندم....

خنده ای از عمق جان

خنده ای از صمیم دل...

به کوری چشمان آن دشمن خسیسی که نتوانست لبخندم را ببیند...

به کوری چشم دشمن...