سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشقانه ترین وب سایت عاشقانه=چشمان سبز

شاعر و نویسنده طراح و خوشنویس گرافیست و طراح وب

عکس های سوژه و سوتی خنده دار و طنز

عکس های سوژه و سوتی خنده دار و طنز

سری اول

بهمراه داستان سوتی مشاهده شده

عکس سوتی خنده دار

از امروز تصمیم گرفتم یه سری عکسایی که تا حالا به چشمم خورده و سوتی قلمداد میشن رو توی وبم قرار بدم.

واسه اینکه بعضی آقایون و خانومای طراح محترم حواسشون رو بیشتر جمع کنن و کمتر اشتباه تایپی داشته باشن.

توی زمونه ای که هرکی می بینی شده طراح و فتوشاپیست

امیدوارم که خوشتون بیاد.

راستش دیروز رفته بودم مغازه مرغ و ماهی فروشی تا واسه خونه قزل بگیرم

اولش که برام خیلی جالب بود که با اون لیست قیمتهای بلندبالاشون کسی قزل نداشت و (بدلیل چهارروزتعطیلی پشت سرهم)تموم کرده بودن

بعد از سه چهارتا مغازه که نداشتن خوشبختانه پنجمی قزل تازه داشت

وارد شدم و سفارش دادم و منتظرشدم تا کارگر مغازه ماهیهارو پاک کنه برام که یه آقایی تشریف آوردن داخل

و درحالیکه قیمت قزل رو پرسید و بعد درصورتیکه قصد خریدن هم نداشتن گفتن چقدر قیمتهاتون خوبه و من از فلانی خریدم اینقدر و کلی به به و چه چه دیگه و خود شیرینی.

این در صورتی بود که قیمت قزل از یکماه پیش دوهزارتومن گرون تر شده بود

اون آقا هم خیلی خوشش اومد و آخرشم حضرت آقا خریدی نکرد و از مغازه رفت بیرون و گفت مزاحمتون میشم

من توش مونده بودم که این آقا منظورش از اینکار چی بود؟

آخه تو که تصمیم نداری خریدکنی از چی تعریف میکنی؟

توی دلم خندیدم به خودمون که ما ایرانیا حقمونه همه چی رو هر روز گرونتر از روز قبل بخریم

و تازه کلی تعریف و تمجیدم بکنیم

خلاصه از مغازه طرف که اومدم بیرون چشمم به بنری افتاد که بیرون نصب کرده بود

این دفعه دیگر توی دلم خنده ای دیگه کردم و به حال اون طراحی که بنرشو با غلط تایپی غزل بجای قزل طراحی کرده

چاپ کننده هم نفهمیده..مغازه دارم نفهمیده کلی خندیدم

شایدم اون طراح شاعر بوده مثل من و علاقه خاصی به غزل و غزلسرایی داشته تا ماهی فروشی

چه میدونم؟!

نظر شما چیه؟؟


شعرطنزوخنده دار عشق دختروپسرای امروزی

شعرطنز/ چهار تا یوسف سر یک زلیخا!

سروده استاد ابولفضل زروئی نصر آباد و آرزوی سلامتی کامل ایشان و بازگشت به عرصه طنز و مطبوعات.

 

این روزا عمر عاشقی دوروزه

ایشالا پیر عاشقی بسوزه

بلا به دور از این دلای عاشق
که جمعه عاشقند و شنبه فارغ!
گذاشته روی میز من، یه پوشه
که اسم عشق‌های بنده توشه
زری، پری،‌سکینه، زهره، سارا
وجیهه و ملیحه و ثریا
نگین و نازی و شهین و نسرین
مهین و مهری و پرند و پروین
چهارده فرشته و سه اختر
دولیلی و سه اشرف و دو آذر
سفید و سبزه، گندمی و زاغی
بلوند و قهوه‌ای و پرکلاغی ...

هزار خانمند توی این لیست
با عده‌ای که اسم‌شون یادم نیست!
گذشت دوره‌ای که ما یکی بود
خدا و عشق آدما یکی بود
نامه مجنون به حضور لیلی
می‌رسه اینترنتی و ایمیلی!
شیرین می‌ره می‌شینه پیش فرهاد
روی چمن تو پارک بهجت ‌آباد
زلفای رودابه دیگه بلند نیست
پله که هس، نیازی به کمند نیست
تو کوچه، ‌غوغا می‌کنند و دعوا
چهار تا یوسف سر یک زلیخا!
بقیه شعر طنز در ادامه مطلب

ادامه مطلب...